دلنوشته های یک دختر
دختر سرش درد میکرد، ولی هیچ کاری از پسش برنمیآمد ؛چرا که انگیزه ای نداشت. او خیلی کارها دوست داشت انجام دهد ،اما در سرش پر از ترس و واهمه برای نتوانستن بود.
آیا او روزی به آرزوهایش می رسید؟یا فقط حسرت زندگی خیالی اش را میخورد ؟
#پارت2