سارا گفت : شما کی هستین؟ پیرزن گفت: من فالگیر هستم، سرنوشت، تورا به سمت من هدایت کرده است.

سارا در جواب گفت: سرنوشت،مرا هدایت نمی کند، من سرنوشت را هدایت می کنم.

فالگیرگفت: می خواهی فالت را بگیرم؟ سارا با خود گفت: امتحانش که ضرری ندارد. پس به فالگیر گفت:بله

فالگیر گفت : دستت را بده به من. سارا دستانش را جلو آورد که ناگهان ،باد سردی به داخل چادر جریان یافت؛سارا هیچ چیز نمی دید ولی حس می کرد، صدای ناله می شنود.

بعد از دقایقی ترسناک، فالگیر گفت: آینده های زیادی در پیش روی توست، برحذر باش که همه  این آینده ها، پایانی جز تباهی ندارد‌.

#پارت2